برق طلاهای زن میانسال چنان وسوسه‌ای به جان مرد افغان انداخت که نقشه سرقت کشید و حاضر شد برای رسیدن به هدفش دست به جنایت بزند.

متهم

به گزارش همشهری، ششم شهریورماه خانواده زنی 54ساله به کلانتری 140باغ فیض رفتند و خبر از ناپدید شدن او دادند. آنها می‌گفتند زن میانسال به نام سمیه آخرین بار برای خرید از خانه خارج شده اما دیگر بازنگشته است.

  • شروع تحقیقات

پرونده ناپدید شدن این زن پیش روی کارآگاهان اداره یازدهم پلیس آگاهی تهران قرار گرفت و تیم تحقیق در نخستین اقدام به ردیابی موبایل قربانی پرداخت. تحقیقات حکایت از این داشت که موبایل زن ناپدید شده فعال بوده و با انجام ردیابی‌های تخصصی مشخص شد گوشی وی در اختیار مردی افغان است. او سرایدار ساختمانی نیمه‌کاره در غرب تهران بود که به‌صورت غیرقانونی وارد ایران شده و در آنجا کار می‌کرد. همین کافی بود تا دستور بازداشت مرد افغان صادر شود.

  • اقرار

این مرد در عملیاتی ضربتی دستگیر شد اما ادعا کرد که بی‌گناه است. با این حال در بازرسی از اتاقک وی گوشی موبایل و طلاهای قربانی کشف شد و این یعنی وی راز ناپدید شدن زن میانسال را می‌داند. با وجود این، مرد افغان سکوت کرده و مدعی بود که زن ایرانی را نمی‌شناسد و این وسایل را یکی از دوستانش به‌صورت امانت در اختیارش قرار داده است.

24ساعت از بازداشت مظنون شماره یک پرونده گذشته بود و بازجویی از او ادامه داشت تا اینکه لب به اعتراف گشود و به قتل زن میانسال اقرار کرد. وی انگیزه‌اش را سرقت طلاهای مقتول دانست و گفت: جسد را در باغچه‌ای در ضلع جنوبی ساختمان محل کارش دفن کرده است. در چنین شرایطی قاضی سیدسجاد منافی آذر- بازپرس جنایی تهران- به همراه تیم تشخیص هویت پلیس آگاهی تهران و آتش‌نشانان راهی محل حادثه شدند و پس از کندن باغچه، جسد مقتول را از زیر خاک بیرون کشیدند. به این ترتیب برای متهم قرار بازداشت صادر شد و تحقیقات تکمیلی در این پرونده ادامه دارد.

  • وسوسه طلایی

مرد افغان 50ساله است و از 10 سال پیش به‌صورت غیرقانونی به ایران سفر کرده است. خانواده‌اش در افغانستان هستند و گاهی برای دیدنشان با کمک قاچاقچیان انسان از مرز خارج می‌شود اما کمی بعد دوباره به‌صورت غیرقانونی به ایران برمی‌گردد تا کار کند. او در گفت‌وگو با همشهری از جزئیات قتل زن میانسال می‌گوید.

  • مقتول را می‌شناختی؟

نه.

  • پس چه شد که او را به قتل رساندی؟

روز حادثه مقابل ساختمان نیمه‌کاره ایستاده بودم که چشم‌ام به مقتول افتاد. در حال عبور از کوچه بود و آنجا هم نسبتا خلوت بود. همان موقع برق طلاهایش وسوسه‌ام کرد. با خود گفتم اگر طلاهایش را سرقت کنم پول خوبی گیرم می‌آید. این شد که تصمیم به قتل او گرفتم.

  • چرا قتل؟ می‌توانستی پس از سرقت رهایش کنی؟

می‌ترسیدم لو بروم. چون تازه در ساختمان مشغول به‌کار شده بودم و اگر زنده می‌ماند و مرا لو می‌داد گیر می‌افتادم. فکر می‌کردم رازم پنهان می‌ماند و هیچ وقت فاش نمی‌شود.

  • از جزئیات جنایت بگو. چطور این نقشه را اجرا کردی؟

در حال عبور از کوچه بود که صدایش کردم. بعد سؤالی از او پرسیدم، ‌وقتی به سمت من آمد تا سؤالم را پاسخ بدهد اطراف را پاییدم و وقتی دیدم هیچ‌کس در آن اطراف نیست لباسش را کشیدم و او را به داخل ساختمان کشاندم. دستمالی روی دهانش گذاشتم تا صدایش درنیاید. بعد او را به زمین کوبیدم و به این ترتیب جانش را گرفتم.

  • بعد چه کردی؟

طلاهایش را که شامل دستبند، زنجیر، 4انگشتر و همچنین گوشی تلفن همراهش بود سرقت کردم.

  • با جسد چه کردی؟

به سمت باغچه‌ای که پشت ساختمان بود رفتم و به اندازه 30سانت زمین را کندم. جسد را زیر خاک گذاشتم و دفنش کردم. به این خیال که هرگز لو نخواهم رفت اما خیلی زود دستم رو شد. حالا هم به‌شدت پشیمانم. باور کنید شب‌ها کابوس می‌بینم. مقتول را می‌بینم که از زیرخاک بیرون آمده و در حال خفه کردن من است. من از قصاص‌شدن می‌ترسم و امیدوارم خانواده‌اش مرا ببخشند.

کد خبر 416293

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha